بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 3
کل بازدید : 9896
کل یادداشتها ها : 12
ثانیه های بی تو ...
انگار زره زره ،وجودم از تو کم می شود
نفسهایم کم می آورند، از نبودنت
چشمانم چون چشمه جوشان
نمی دانم تا به کی تحمل می کنم
بی تو زنده بمانم
خوش به حالت
چقدر دوستت دارم..........
دلم باران میخواهد
شستوشوی جان با باران میخواهد
دلم چتر می خواهد....
چتر بسته ای که در دستانم باشد و خیس شوم از اشک خدا...
دلم دوست داشتن می خواهد
دلم دلتنگی میخواهد
میخواهم با خدا گریه کنم.....
میگذری از کنار من رد میشوی من نگاهت می کنم تو نگاهم می کنی نگاهمان گره میخورد
چشمام پر ازالتماس برای ماندن
چشمانت پر از خواهش برای رفتن
تو می روی
ومن تنها میمانم
مثل موقع هایی که می خواستم انشاء بنویسم
قلم بی جان را بر می دارم و می نویسم
می نویسم از تو
از تویی که همیشه هستی
ای ماندگار،دلم سخت گرفته از زمانه ات
دلم تنگ از بی وفایی هاست
می دانم که می دانی
تنگ ترمی شود وقتی که تو نباشی
تو را می بینم
در ایستادگی پدرم،در مهر مادرم
گاهی حضورت را حوالی دلم حس میکنم
ولی
گاهی اوقات چشمانم کور کور از دیدنت می شوند
وقتی دلم می لغزد
وقتی خواسته یا ناخواسته در دام افتاده ام
وقتی که بزرگی دنیا به چشمانم زره ای بیشتر نمی آید
وقتی که نمی توانم درکنم قصه زندگی را
...............................................وقتی
اما، با تمام گفته ها و نا گفته هایم
با غم و شادی هایم
با تمام تمام تمام دلم دوستت دارم
و می دانم که
دوستم داری
گاهی اوقات اشتباهی عاشق می شوی گاهی اوقات زندگی سخت سخت میشود گاهی اوقات گم می شوی در خاطرات گاهی اوقات دلت پر می زند برای یک لبخند گاهی اوقات تو را فراموش می کنند گاهی اوقات در خودت گم می شوی گاهی اوقات دلت هوای رفتن میکند .....................................گاهی اوقات اگر یک روز یقیین کنی که واقعا اشتباهی عاشق شدی ،زندگی ات همیشه سخت،همدم تو خاطره ها،دلت همیشه تمنای یک لبخند را دارد،همه فراموشت می کنند،در خودت گم می شوی ،و همیشه حرف از رفتن می زنی
!!!!!!!!!!!!!!و این است سزای عشق اشتباهی
میگن عاشق کوره ،راسته به خدا
این دلنوشته رو تقدیم می کنم به نسترن که یه اشتباهی کرد و هنوزم داره تاوان پس میده
به خاطر نگاه سرد و تلخ تو
هوای رفتن کرده دلم
به تمنای نگاهی گرم
در پی عشقی بی پایان
مقصدم ؟!نا معلوم
شاید از این دنیا
شاید از این شهر
شاید هم از این فضایی که نفس های تو در آن
نفسم را تنگ کرده
هوای رفتن کرده دلم
هوس هوای تازه در سر دارد
هوایی که پر از عطر گل و گرم ازمحبت باشد
هوای رفتن کرده دلم
به شهری که مردمش از عشق میمیرند و از عشق جان میگیرند
به شهری که در آن امواج وفا جاری باشد
عشق را نه گدایی می کنند نه صدقه می دهند
حرفشان !!!نگاه
لبخندشان لبریز از شور و شعف
هوای رفتن کرده دلم
به هر جا ،جز دل تو
راستی تو دلی هم داری ؟
وقت تنگ است باید بروم
میترسم از تنها ماندن
از نفس هایی که به شمارش افتادند
از پرسش های تو که می گویی به کجا ؟
و پاسخ من این است
.به جایی که تو نباشی ،هوای رفتن کرده دلم
...............................................................................................
.این دلنوشته رو حدود هفت ماه پیش ،توی ایام عید گفتم،امیدوارم خوشتون بیاد
راستی نظر یادتون نره بر و بچ تا بعد
بووووووس. بای
به زودی قراره که یه مقاله در مورد شخصیت های مهم کرمانشاهی که در سطح ایران شناخته شده هستن براتون بنویسم اگه هر کس هر شخصیت کرمانشهاهی رو میشناسه لطفا به من معرفی کنه مخصوصا برو بچه های کرمانشاه که احتمالا اطلاعات بیشتری دارن،برای مثال همه شما میدونین که سید محمد اقبال واحدی مجری برنامه صبحگاهی صبح به خیر ایران از اهالی شهر سنقر از استان کرمانشاست یا سلطان صدای ایران شهرام ناظری از اهالی شهر صحنه از استان کرمانشاست،آزاده نامدرای مجری برنامه تازهها و جمع ما ،پرتوی کرمانشاهی(علی اشرف نوبتی)شاعر،مازیار عصری(خواننده)،جمشید عزیز خانی(خواننده)، احمد عزیزی که از نظر من یکی از بهترین شاعران حال حاضر ایران است،پوران درخشنده بهترین کارگردان زن در ایران (اینو من نمیگم از جوایزی که فیلم های خانوم درخشنده در جشنواره های ایرانی و خارجی کسب کردن میشه فهمید)و خیلی از شخصیتای دیگه که در آینده حتما با اونا آشنا میشید و میفهمید کرمانشاهی اون جوری نیست که فکر میکردین تا بعد، بای
امروز می خوام چند تا از ترانه های آقای علی اشرف نوبتی معروف به پرتوی کرمانشاهی ،همشهری شاعرم رو براتون بنویسم . هدف اصلی من از این کار معرفی بیشتر ایشون به کساییه که تا حالا این اسم رو نشنیدن اما مطمئنم اگه کتابشون رو مطالعه کنن پشیمون نمیشن
بیستون
در اوج بیستون چون مرغی آزاد زجان فریاد کردم آی فرهاد
تورا گر عاشقی آموخت این کوه مرا هم درسی از آزادگی داد
بهاری در خزان
مه مهر است و غوغا کرده باران زده نقشی دگر بر پرده باران
درختان سرخ و زرد و دشت ها سبز بهاری در خزان آورده باران
آوار موج
من آن مرغم به بام و منظر خویش که گشتم تیر باران از پر خویش
در این دریا من آن آوار موجم که روز شب خرابم بر سر خویش
آرش
من آرش بودم و شعرم کمانم هدف در مرز های بیکرانم
نشان تیر من هر جا که جستید همانجا هم به خاک افتاده جانم
(برگرفته از کتاب کوچه باغیها سروده های پرتوی کرمانشاهی با اهتمام آقای محمد علی سلطانی)
چه سخت است مرور خاطره ها
وقتی که زمان،فرصت رسیدن به آرزوهایت را می گیرد
و تنها تلخی نرسیدن
برای فراموش کردن گذشته ها کافی است.
سکوتی محض در غوغای پریشانی چشمانت موج میزند
وغمی پنهان در نگاهت
نازنینم ببار تا فریاد اشکهایت،
بغض گره خورده صدایت را بشکند